-
افسوسم مردود است!
شنبه 27 فروردین 1384 12:23
همیشه از اینکه گدایی دستش رو به طرفم دراز کنه و قسمم بده به ابالفضل العباس و امام حسین و... و من رو مقید کنه که پول بِدم ،بَدم میاد اگه راحت بگن که من ...،،، نه فقط من بلکه دیگران هم خوشدلتر بر خورد می کنیم چرا از نام ائمه اطهار به نفع خودمون سوء استفاده می کنیم هنوز به جواب قانع کننده ای نرسیدم چرا که جوابی برای...
-
یه قمری کوچ کرده و یه واقعیت تلخ باور نکردنی
پنجشنبه 25 فروردین 1384 17:58
امروز پنجشنبه است من باید با بقیه توو خونه عمو باشم ولی الان اینجام عمو جوونم می دوونی چرا؟؟؟ آخه جای خالیت رو نمی توونم تحمل کنم وقت اوومدنت رو به خونه نمی توونم تحمل کنم هنوزم صدای مهربونت توو گوشم... عموی مهربوونم چه آروم پرواز کردی بی آنکه هم آشیانه هایت با خبر شوند از کوچه زندگی به کدامین محل؟؟؟؟ رخت بر بستی که...
-
کی می دونه که تو همراه منی!
شنبه 20 فروردین 1384 11:35
نیروی درون را همواره به یاد آر هنگامی که سختی ها پی در پی تمام تلاشهایت را در هم می شکند گویی هرگز فردایی از راه نخواهد رسید اما امیـــــــد آن است که فردایی بهتر از راه برسد در ژرفای وجودت نیرویی نهفته است تا تو را در تحمل تمام رنجهای امروزت یاری رساند. جودی مه T omarrow might seen as if it will never come when your...
-
غیرت = شهید گمنام
دوشنبه 8 فروردین 1384 19:58
شب دوم فروردین وقتی از بیمارستان برمی گشتیم توو کوچه عمو اینا ،،، یه دختر به هم سن وسال خودم بوود که مستانه توو کوچه ولو می رفت سر کوچه نگه داشتیم ونگران دختر بوودیم ،، از وحشت سیاهی شب لبمون رو می گزیدیم و از کمک به دختره هول برمون داشت کدوم پدری حاضر میشه دخترش اوون وقت شب اوونم توو اوون کوچه ترسناک تک وتنها راه...
-
سال نو و شرمندگی و اسباب کشی
چهارشنبه 3 فروردین 1384 13:27
اولش رو با پرشین بلاگ شروع کردم اما دیدم نشد که نشد هیچ جوری راضی نشدم اسباب کشی کردم به بلاگ اسپوت و دردسرهای جدید تا اینکه 3 هفته قبل که رفته بودم تهران ..... با قاسم آشنا شدم درددلهای قشنگ و دلسوزانه ای باهم داشتیم اما چقدر از دست بعضی ها ناراحت بوود حق داشت ...حق داشت من و قاسم تصمیم گرفتیم با هم وبلاگ بزنیم و...